38- من اون مگس پیاده شده از اتوبوس وسط بیابونم

من غرور اون دایناسور تکامل یافته ی بالای کمدم که از ترس مگس کش باید از خیر دمش بگذره

من اون درخت گردو ام که با داغ آرزوی رنگ دادن به پود قالی توی دلش, بالای یه قلیون جلیز ولیز میکنه

من اون مگس پیاده شده از اتوبوس وسط بیابونم

اینکه خیلی به نفعمه که نقش خوب بودن رو بازی کنم خیلی غمگینه

چون هر بار به خودم اومدم دیدم که

متلاشی ترین لاشه ی هر تصادفم

غیر مجاز ترین افزودنی هر دونه ی پفکم

لب پریده ترین استکان هر سرویسم

5 ماهه بود که دیگه خودم نیمده بودم

کاش دیگه به خودم نیام .. کاش بازم تو نقش فرو برم

خودم بودن کافیه دیگه

نفس عمیق .. یه لبخند بزرگ .. آقا بریم ضبط

بیان دیدگاه